دردهای زیرپوست شهر ما
پیرامون تصاویر تأسفبار کارتون خوابان بی خانمانان و معتادین ضمیمه شده سئوال است آیا با رژیم گذشته مبارزه شد تا شرایط بهتر شود یا نه اینکه بدترگردد؟ اهداف مبارزه ی سازمان های سیاسی و مردم چه بود و چه می خواستند؟ چگونه سر وکله ی خمینی پیدا شد؟
خمینی پس ازآنکه اززیردرخت سیب پاریس و پ 15 سال تبعید بنا براعتراف خودش بی احساس وارد ایران شد و به بهشت زهرا رفت . یعنی گورستانی که تبدیل به بهشت شده است. چه گفت وچه قول هایی داد؟
داستان وعده حکومت مستضعفان وپابرهنگان برای آنانی که اوایل انقلاب رابه یاد دارند فراموش نشده است. مگر پس از مدت کوتاهی از شکل گیری رژیم جمهوری اسلامی بدون یک کلمه کم و نه یک بیش خمینی آخوندخلخالی اعدام ها را شروع نکرد؟ به خصوص اعدام های مربوط به مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر ومعتادین که برای اجرای حکم احکام اعدام ها از شهرهای یک استان به شهرهای استان های دیگر می رفت . حتی سروکله اش درتلویزیون پیدا شد وبرای توجیه اعدام های قاچاقچیان گفت آنان که درد مرا دارند می فهمند که من چه می گویم؟ سپس مشخص شد که منظورازدرد وی این بود که دو فرزند معتادداشت که انگیزه ای برای انتقام گرفتن از قاچاقچیان شده بود .
ازآن پس یعنی از زمان سال 58 مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدر و معتادین دردستور کارقرار گزقت و اغاز گزدید، تاکنون چندسال سپری شده است؟ چه تعداد قاچاقچی ومعتاد دستگیر و زندانی و محاکمه ومحکوم شده اند؟ چه تعداد احکام اعدام صادر شده است؟ نتیجه چه بوده است؟
چرا شهیندخت ملاوردی معاون روحانی در امور خانوادگی زنان تازگی اعتراف کرده است دختران 13 ساله هم معتاد شده اند؟
عوامل رشد اعتیاددرجامعه چیست؟ چرا سنین اعتیاد اینقدر کاهش یافته است؟ فاجعه اینکه چرا دامنه ی ا عتیاد به دختران دانش آموز کشیده شده است؟
سیاست گداپروری و طبقاتی بین غنی و فقیر همراه با سیاست سرکوب و سانسور وعدم آزادی و رفاه اجتماعی وتفریحات سالم و بیکاری چه نقشی درگرایش و رشد به اعتیاددرجامعه داشته است؟
همتراینکه چرا تاحال هیچ مقام مسئول د ست اندر کار رژیم وارونه ی ولایت فقیه وجودنداشته است تا بگوید دلیل رشد روز افزون و فراگیر اعتیاد درحامعه چیست؟
همچنین سالانه به دلیل ورودو توزیع موادمخدر درکشور چه مبلغ بسیار کلانی رد وبدل می شود وتوی کیسه ی چه باندهای مافیایی مواد مخدر ریخته می شود؟ بقول احمدی نژاد سهم برادران قاچاقچی مافیای مواد مخدر پاسداران چقدر است؟
به خصوص اینکه این پول های کثیف چه نقشی در بازی رقابت های سیاسی باندی وبرگزاری انتخابات داشته است
بالاخره اینکه اعتیاد چه نقشی در پیشبرد سیاست سرکوب نیروی انتظامی و صدوراحکام زندان واعدام دستگاه فاسد قضاییه در جامعه داشته است.
بگذریم در بخشی از گزارش مربوط به کارتون خوابان و معتادین اشاره شده است:
تا کنون مشتاق دیدار با انسانهای معتاد و بی بضاعتی که روزگار خود را در کف خیابانها، پارک ها و خانههای مخروبه شهرمان می گذراندند نبودم زیرا باز یادآوری بی خیالی مسئولین امرمان در جمع آوری این افراد برایم تلخ بود.
چندین سال است که در سایت های خبری و روزنامه های محلی تیترهای ریز و درشتی مبنی بر حاشیه نشینان و کارتن خواب ها به چشم مان می خورد و نه تنها از تعداد آنها کاسته نمی شود، بلکه روز به روز نیز در حال افزایشاند و متاسفانه هنوز نمیدانیم جمع آوری معتادین کارتن خواب در سطح شهر بر عهده چه سازمانی است؟
در ادامه افزوده شده است :ضعف در عملکرد سازمان های متولی جهت ساماندهی معتادین در سطح شهر بر کسی پوشیده نیست زیرا اگر به درستی در این راستا کار خود را انجام میدادند، تختی در بیمارستان جهت درمان، مکانی را برای نگهداری و تقویت آنها کنار می گذاشتند چهره شهر اینگونه خراب نبود.
لازم است بودجه ای برای ساماندهی و نگهداری افرادی که در خیابان روی کارتن و پتوی پوسیده ای زندگی می کنند در نظر گرفته شود و هرچند اگر سهمی هم در نظر گرفته نشود متولیان امر باید به وظیفه خود عمل کنند زیرا در فصول سرما تعداد زیادی از این افراد به دیار باقی کوچ می کنند.
تأسفبار اینکه گزارشگر افزوده : کودکان زیادی از بدو ورودشان به این دنیا معتاد هستند زیرا مادران آنها کسانی می باشند که زیر پوست شهر مواد را رها نکرده اند. تمام فعالیت های مان را با کمک های مردمی انجام میدهیم و در این راستا هیچ نهاد و سازمان دولتی با همراه ما نبوده است.
«م – ش» در خانوادهای شش نفره به دنیا آمده بود که پنج نفر از آنها دچار اعتیاد بودهاند. وی از سن 15 سالگی در کنار خانواده خود دچار اعتیاد شد و در سن 17 سالگی به همراه مادر و پدرش راهی زندان اما پس از دو ماه همراه با پدرش آزاد شد.
بهرحال سئوال است چرا جای حکومت مستضعفان و پابرهنگان خمینی شیاد پس از 37 سال از حکومت آنچه نصیب محرومان شده این است که از یک خانواده 6 نفره 5 نفرشان معتادند و هرروز بر تعداد کارتون خوابانو حاشیه نشینان افزوده می شود .در عوض یک قلم در دوران احمدی نژاد 800 میلیارددلار سرمایه کشور به خارج منتقل شد و 3 هزار میلیارد تومان اختلاس بانکی شد .مهمتراینکه رهبر هم دردفاع از برنامه ی هسته ای مدام با دوپهلوگویی روضه ی ضدآمریکایی و اسراییلی می خواند ومخالفت باتوافق هسته ای می کند .
نمیدانستم برای این گزارش باید از کجا و با چه تیتری شروع میکردم، تنها چیزی که میدانستم این بود که شروع کنم به نوشتن ذرهای از زخم و دردی که در زیر پوست شهرمان وجود دارد و روز به روز در حال بزرگتر شدن است اما گویی صدایش به جایی یا به گوش کسی نمیرسد یا نمیخواهد برسد.
ساعت 9 شب بود که به همراه عکاسمان به محل قرار برای رفتن و بازدید از کارتن خوابها و یا همان بی خانمان های شهرمان حاضر شدیم و پس از آشنایی با اعضا موسسه طلوع منتظر حرکت ماندیم زیرا افرادی که در آنجا حضور داشتند در آشپزخانه مشغول تهیه غذا بودند.
مشتاق دیدار با انسانهای معتاد و بی بضاعتی که روزگار خود را در کف خیابانها، پارکها و خانههای مخروبه شهرمان می گذراندند نبودم زیرا باز یادآوری بی خیالی مسئولین امرمان در جمع آوری این افراد برایم تلخ بود.
چندین سال است که در سایت های خبری و روزنامه های محلی تیترهای ریز و درشتی مبنی بر حاشیه نشینان و کارتن خوابها به چشممان می خورد و نه تنها از تعداد آنها کاسته نمی شود، بلکه روز به روز نیز در حال افزایشاند و متاسفانه هنوز نمیدانیم جمع آوری معتادین کارتن خواب در سطح شهر بر عهده چه سازمانی است؟
لازم است بودجه ای برای ساماندهی و نگهداری افرادی که در خیابان روی کارتن و پتوی پوسیده ای زندگی می کنند در نظر گرفته شود و هرچند اگر سهمی هم در نظر گرفته نشود متولیان امر باید به وظیفه خود عمل کنند زیرا در فصول سرما تعداد زیادی از این افراد به دیار باقی کوچ می کنند.
تصورات زیادی از مکان هایی که قرار بود برای گزارش بروم در ذهنم بود و برای شروع گزارش به «مهرناز برخورداری» مدیر موسسه طلوع راهنمایی شدم او پس از معرفی ام با کمال میل درخواست مصاحبه ام را پذیرفت و صحبت خود را با انجام آیین مهرورزی برای همشهریان بی بضات مان شروع کرد.
وی کار خود را از اسفند ماه سال گذشته شروع کرد و همراه با اعضای تیم خود هر سه شنبه برای کارتن خوابهای شهرمان غذای گرم می برد و گاها در بین آنها معتادینی را برای ترک اعتیاد به کمپین ها میفرستد و زندگی جدیدی را به آنها هدیه میکند.
برخورداری از پاکی 40 معتاد در راستای کار خود خبر داد و گفت: نمیتوان گفت معتادین کارتن خواب تنها در یک رده سنی خاصی هستند بلکه در بین آنها به تمام سنین برمیخوریم. هزینه ترک معتادین بر عهده خودمان است و کمپ ها تنها با تخفیفی کوچک ما را در این زمینه همراهی می کنند.
مدیر موسسه طلوع استان کرمان بیان کرد: معتادین مردی که به کمپ فرستاده می شوند پس از اتمام دوره ترکشان به خانه بهبودی منتقل می شوند زیرا آنها هیچ سرپناهی ندارند. متاسفانه ما نمی توانیم چنین لطفی را در حق زنان خیابانی انجام دهیم زیرا خانه ای برای نگهداری آنها در دست نداریم از این رو تمام زحمتمان برای ترکشان بیهوده است زیرا آنها پس از ترخیص شدن باز پناهی ندارند و همان آش همان ....
وی ادامه داد: کودکان زیادی از بدو ورودشان به این دنیا معتاد هستند زیرا مادران آنها کسانی می باشند که زیر پوست شهر مواد را رها نکرده اند. تمام فعالیتهایمان را با کمک های مردمی انجام میدهیم و در این راستا هیچ نهاد و سازمان دولتی با همراه ما نبوده است.
برخورداری تصریح کرد: اکثر افرادی که در خیابان زندگی می کنند و ما با آنها برخورد داریم کرمانی هستند و گاهی خانوادگی دچار این گرفتاری شده اند که جا دارد مسئولین در این زمینه ورود پیدا کنند و برای این درد جامعه کاری کنند.
«م – ش» در خانوادهای شش نفره به دنیا آنده بود که پنج نفر از آنها دچار اعتیاد بودهاند. وی از سن 15 سالگی در کنار خانواده خود دچار اعتیاد شد و در سن 17 سالگی به همراه مادر و پدرش راهی زندان اما پس از دو ماه همراه با پدرش آزاد شد.
خبرنگار: وقتی که آزاد شدی معتاد بودی؟
«م- ش»: بله اما چون زودتر از مادرم آزاد شدم همراه با پدرم به خانه مادربزرگم رفتم و در آنجا به خاطر دوری از مادرم به شدت گریه میکردم که مادربزرگم به خاطر آرام کردنم به من شیره تریاک میداد!
خبرنگار: چه زمان طول کشید تا مادرت آزاد شد؟
«م- ش»: تقریبا دو سال بعد از من، مادرم آزاد و پس از آزادی اش او را ترک دادیم که باز به دلیل شرایط سختی که پدرم برایمان فراهم آورده بود به مواد مخدر روی آورد.
خبرنگار: موسسه طلوع در کدام قسمت شهر از وجود تو باخبر شدند و چه مدت در خیابان زندگی می کردی؟
«م- ش»: در محله سرآسیاب در یک خانه مخروبه زندگی می کردیم و تنها داراییمان تنها یک فرش کهنه بود. حتی غذایی برای خوردن نداشتیم و همسایه ها برایمان غذا می آوردند که یک روز موسسه طلوع به سراغمان آمد و به آنها درخواست ترک دادم زیرا شرایط چنان برایم سخت بود که هر روز از خدا آرزوی مرگ خود را می کردم و از طرفی چون تمام اعضا خانواده ام معتاد بودند نمی توانستم ترک کنم . اما الان پس از شش ماه پاکی طعم واقعی زندگی را احساس می کنم اگرچه مادرم باز در زندان بسر می برد اما پدرم توانست با کمک موسسه طلوع ترک کند و در خانه بهبودی پناهنده شود و من هم کار میکنم و درآمد خود را از راه پاک و حلال در می آورم.
وی در پایان بی سر پناهی زنان خیابانی را جز نگرانی های خود دانست و گفت: نباید به این زنان به چشم بد نگاه کرد زیرا آنها هم انسان و محتاج کمک میباشند. این زنان هم باید مانند من حمایت شوند تا به جامعه باز گردند.
پس از اتمام گفتگویم با «م – ش» همگی حاضر به رفتن بودند و مکان ها را بین اعضا تقسیم می کردند. گروهی به شهرک پدر گروهی شهرک صنعتی و گروهی هم به میدان بیرم آباد عازم بودند.
اعضا پس از حلقه زدن به دور خود و گرفتن دستهای مهربان یکدیگر هدف خود را با صدایی بلند اعلام میکردند و باید بگویم هدف تمام آنها چیزی جز عشق، دوستی و خدمت نبود. ساعت 11 و نیم شب بود که به همراه مدیر موسسه طلوع به شهرک صنعتی (کوره) رفتیم.
چنین مکانی برایم غیر قابل تصور بود زمینی وسیع، خاکی که دارای خانه هایی کوچک و مخروبه با یک نور کوچک بود. گروهی از آن افراد از حضور موسسه طلوع خبر داشتند و در پشت درهای خود به انتظار نشسته بودند.
اعضا موسسه طلوع پس از پخش غذا در بین آنها با حجم زیادی از درخواست های معتادین بی بضاعت رو به رو می شدند و خواسته ی مشترک بین آنها کمک برای ترکشان بود.
از نیمه شب گذشته بود که به سراغ آخرین محل رفتیم و در آنجا مرا صدا زدن تا با یک دختر 23 ساله که دانشجوی رشته امور اداری در مقطع کاردانی بود صحبت کنم .
مرضیه دختری 23 ساله بود که اندامی ظریف داشت و چهره اش بیش از سنش بود. بدون اینکه سوالی از او داشته باشم صحبت خود را از راه یابی اش به دانشگاه شروع کرد که دوره کاردانی ام را به اتمام رساندم و اما دچار اعتیاد شدم و نتوانستم به مقطع کارشناسی راه پیدا کنم.
وی گفت: سه سال که به مواد مخدر روی آورده ام و تنها شیشه و هرویین مصرف می کنم!
مرضیه زن برادرش را عامل اعتیادش دانست و بیان کرد: پس از جدایی برادرم از همسرش رفت و آمدم را با زن برادرم به طور پنهانی شروع کردم و او توانست انتقام بردارم را از من بگیرد.
در پایان عاجزانه درخواست انتقال او به یک مرکز ترک اعتیاد شد و گفت: بسیار مشتاق هستم مواد مخدر را کنار بگذارم اما نبود توان مالی این اجازه را به من نمی دهد.
پس از پایان دیدارم از شهرک صنعتی، به میدان بیرم آباد رفتیم و سوال من از اعضا موسسه طلوع این بود که در کدام منطقه افراد بیشتری در میان پتوهای پوسیده و کارتن های پاره در شهر زندگی میکنند و آنها پاسخ مرا با جمله «کمی صبر داشته باش» جواب می دادند!
ساعت یک شب بود و هنگامی که در اطراف میدان ماشین متوقف شد در این فکر بودم که شاید در سرآسیاب منطقه ای مانند شهرک صنعتی وجود دارد و آن آدم هایی که در ذهنم بودند در آن منطقه روزگار سیاه خود را سپری می کنند اما نایلونی را که حاوی غذا بود را به دستم دادند و گفتند برای تکمیل گزارشت همراه ما به وسط میدان بیرم آباد بیا.
به میدان که رسیدیم فردی که همراهیم میکرد مستقیما به سراغ کارتن خواب ها میرفت. گویی آن نقاط پاتوق همیشگیشان بود!
تعداد زیادی از زن و مرد بر روی چمن ها نشسته بودند و گروهی از آنها در حال مصرف شیشه بودند! نکته ای که برایم جالب بود این بود که از عکس گرفتن و صحبت کردن هیچ هراسی نداشتند و مشتاق دیده شدن بودند.
هنگام بیرون آمدن از پارک بودیم که حدود 15 نفرشان در کنار آبخوری نشسته بودند در بین آنها «حجت» خود درخواست صحبت کردن را داشت.
او 24 ساله بود گویی تازه زرورق خود را زمین گذاشته بود. او پیرهنی صورتی به تن، چهره ای استخوانی، چشمانی از حلقه بیرون زده و رنگ پریده ای داشت. حجت معتاد به هرویین بود که بیش از یک ماه است به میدان بیرم آباد آمده بود.
حجت تمام خانواده خود را از دست داده بود و تمام درآمد ناچیز خود را صرف مصرف مواد میکرد و می گفت: زمستان ها برایمان بسیار سخت است و هنگام باد و باران مجبوریم به مخروبه هایی که سقف دارند برویم.
دیگر هیچ سوالی برای پرسیدن در ذهنم از آنها نداشتم و کمی دورتر از اعضا موسسه طلوع در پیاده رو نشستم و آدمهای آن اطراف را نگاه میکردم. دخترانی که کوله پشتی داشتند و طی صحبت کوتاهی با موتور سوارها و ماشین ها سوار می شدند و میرفتند. به خودم داشتم می گفتم که زیر پوست این شهر چه خبرهایی است که من و تو نمی بینیم با می بینیم و ساده از کنارش می گذریم.
دیری نگذشت که جوانی به نام «جواد» به همراه پیرمردی به کنارم آمد و آنها هم بی هیچ نشانه ای سفره دلشان باز شد.
جواد هم جوان 28 ساله ای بود که از سوی خانواده اش طرد شده بود و به مدت سه سال گرفتار هرویین بود. مانند دیگران به دنبال مکانی برای کنار گذاشتن اعتیادش بود.
می گویند درد را از هر طرف که بخوانی درد است و مرضیه های زیادی این درد را چشیده اند و گویی بسیاری درد را فقط خوانده اند...
*عکاس: مژده موذن زاده
منبع: خبرگزاری ایسنا: کپی شده از سوی فرارو
No comments:
Post a Comment