آشنایی با ضربالمثلها
کوه به کوه نمیرسد، اما آدم به آدم میرسد! 15 آذر-94
کوه به کوه نمیرسد، اما آدم به آدم میرسد! 15 آذر-94
گذشته از اینکه همه ضرب المثل ها
خواندنی وجالب و پرمحتوا و پندآموز هستند. ولی شیوه ی کاربردشان در شرایط خاص پیام
ومفهوم خاصی را به مخاطب یا مخاطبان منتقل می کنند . به خصوص اگر این ضرب المثل ها
دررسانه های متعلق به جناح وباندهای رقیب رژیم وارونه ی ولایت فقیه بازتاب داده
شوند که به دون شک جهت دار وهدفمندهستند .چون بیانگر این ضربا لمثل دیگر است
که گفته می شود به درگفته می شود تا دیوار بشنود .
بنابراین در شرایطی که تضاد ورقابت یا
جنگ قدرت و ثروت جناح ها وباندها هرروز شدت می گیرد . چون روابط آشتی ناپذیر شده است . به خصوص اینکه در
این ضرب المثل مورد اشاره به ارباب ورعیت و نزاع دوآبادی محور آب اشاره شده است که
مصداق عینی اش تضاد و اختلاف و رقابت شدید بین موافقان ومخالفان برجام است
که گزارش آژانس هم قوز بالا قوز شده است.
پس ً به رقیب پیام داده شده درست گفته
می شود که اگر کوه به کوه نمی رسد ولی آدم ها بهم می رسند . ناگفته نماند که این
پیام از سویی می توانداز سوی مردم ایران
به سردمداران رژیم وارونه ی ولایت فقیه هم باشد که بالاخره روزی فرا می رسد که بساط
ستم وظلم وغارتگری وسرکوب و جنگ افروزی و زندان و شکنجه اعدام کردن تان
برچیده می شود و پاسخگوی اعمال تان خواهید بود .
بگذریم درفرهنگ های گوناگون ضربالمثلهایی
وجوددارد از جمله در زبان فارسی هم ضرب المثل هایی هستند که ریشه در ادبیات
عامیانه ایران دارند. ادبیاتی که به گواه تاریخ ادبیات کشورمان، از غنای کمی و
کیفی بالایی برخوردار است. چه در عرصه نثر و چه در عرصه نظم.
معمولاً ضربالمثلهای فارسی را در
مکالمات روزمرهمان به کار میبریم؟ نسل جدید چقدر در کنار تکیهکلامهای امروزی،
ضربالمثلها و عبارات کنایهآمیز را به کار میبرند؟ باید مثل تمامی امور فرهنگی
دیگر برای بقای زبان فارسی، ادبیات نظم و نثر کشورمان از سویی رسانهها و از طرفی
دیگر خانوادهها آستین بالا بزنند و در اشاعه این ضربالمثلها سهم داشته باشند.
بهرحال ضربالمثلها بخش
با ارزشی از زبان را شکل میدهند که نشاندهنده اعتقادات و ارزشهای یک جامعه و
فرهنگ هستند. استفاده بجا از ضربالمثلها باعث زیبایی کلام و درک بهتر پیام از
سوی شنونده میشود. یکی از این ضرب المثل ها کوه به کوه نمی رسد ولی آدم به آدم می
رسد.
این ضربالمثل معمولا زمانی به کار برده می شود که فردی عملی را
با بیانصافی و ناجوانمردی انجام میدهد، اتفاقا زمانی میرسد که فردی که در حقش
این رفتار ناروا انجام شده، میتواند در مقام جبران و یا تلافی آن رفتار با طرف
مقابل بر بیاید. در این زمان است که پس از اعتراض طرف مقابل میگویند که کوه به
کوه نمیرسه، ولی آدم به آدم می رسه.
در واقع می توانیم این طور بگوییم که این ضرب المثل به نوعی اشاره به این دارد که از هر دستی که بدهی از همان دست هم می گیری. اینکه در برابر دیگران هر طوری که رفتار کنی، همانطور هم جواب می گیری.
در واقع می توانیم این طور بگوییم که این ضرب المثل به نوعی اشاره به این دارد که از هر دستی که بدهی از همان دست هم می گیری. اینکه در برابر دیگران هر طوری که رفتار کنی، همانطور هم جواب می گیری.
اما در مورد این ضرب المثل
گفته می شود در دامنه دو کوه بلند، دو آبادی بود که یکی «بالاکوه» و دیگری
«پایین کوه» نام داشت؛ چشمهای پر آب و خنک از دل کوه میجوشید و از آبادی بالاکوه
میگذشت و به آبادی پایین کوه میرسید. این چشمه زمینهای هر دو آبادی را سیراب میکرد.
روزی ارباب بالا کوه به فکر افتاد که زمینهای پایین کوه را صاحب شود.
پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت: «چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوهیها بدهیم؟ از امروز آب چشمه را بر ده پایین کوه میبندیم.» یکی دو روز گذشت و مردم پایین کوه از فکر شوم ارباب مطّلع شدند و همراه کدخدای شان به طرف بالا کوه به راه افتادند و التماس کردند که آب را برای شان باز کند. اما ارباب پیشنهاد کرد که یا رعیت او شوند یا تا ابد بیآب خواهند ماند و گفت: «بالاکوه مثل ارباب است و پایین کوه مثل رعیت. این دو کوه هرگز به هم نمیرسند. من ارباب هستم و شما رعیت!»
این پیشنهاد برای مردم پایین کوه سخت بود و قبول نکردند. چند روز گذشت تا اینکه کدخدای پایین ده فکری به ذهنش رسید و به مردم گفت: بیل و کلنگ تان را بردارید تا چندین چاه حفر کنیم و قنات درست کنیم. بعد از چند مدت قناتها آماده شد و مردم پایین کوه دوباره آب را به مزارع و کشتزارهای شان روانه ساختند. زدن قناتها باعث شد که چشمه بالاکوه خشک شود.
این خبر به گوش ارباب بالاکوه رسید و ناراحت شد اما چارهای جز تسلیم شدن نداشت؛ به همین خاطر به سوی پایین کوه رفت و با التماس به آنها گفت: «شما با این کارتان چشمه ما را خشکاندید، اگر ممکن است سر یکی از قناتها را به طرف ده ما برگردانید.» کدخدا با لبخند گفت: «اولاً؛ آب از پایین به بالا نمیرود، بعد هم یادت هست که گفتی: کوه به کوه نمیرسد. تو درست گفتی: کوه به کوه نمیرسد، اما آدم به آدم میرسد.»
پس به اهالی بالاکوه رو کرد و گفت: «چشمه آب در آبادی ماست، چرا باید آب را مجانی به پایین کوهیها بدهیم؟ از امروز آب چشمه را بر ده پایین کوه میبندیم.» یکی دو روز گذشت و مردم پایین کوه از فکر شوم ارباب مطّلع شدند و همراه کدخدای شان به طرف بالا کوه به راه افتادند و التماس کردند که آب را برای شان باز کند. اما ارباب پیشنهاد کرد که یا رعیت او شوند یا تا ابد بیآب خواهند ماند و گفت: «بالاکوه مثل ارباب است و پایین کوه مثل رعیت. این دو کوه هرگز به هم نمیرسند. من ارباب هستم و شما رعیت!»
این پیشنهاد برای مردم پایین کوه سخت بود و قبول نکردند. چند روز گذشت تا اینکه کدخدای پایین ده فکری به ذهنش رسید و به مردم گفت: بیل و کلنگ تان را بردارید تا چندین چاه حفر کنیم و قنات درست کنیم. بعد از چند مدت قناتها آماده شد و مردم پایین کوه دوباره آب را به مزارع و کشتزارهای شان روانه ساختند. زدن قناتها باعث شد که چشمه بالاکوه خشک شود.
این خبر به گوش ارباب بالاکوه رسید و ناراحت شد اما چارهای جز تسلیم شدن نداشت؛ به همین خاطر به سوی پایین کوه رفت و با التماس به آنها گفت: «شما با این کارتان چشمه ما را خشکاندید، اگر ممکن است سر یکی از قناتها را به طرف ده ما برگردانید.» کدخدا با لبخند گفت: «اولاً؛ آب از پایین به بالا نمیرود، بعد هم یادت هست که گفتی: کوه به کوه نمیرسد. تو درست گفتی: کوه به کوه نمیرسد، اما آدم به آدم میرسد.»
این ضرب المثل درروزنامه جمهوری اسلامی بازتاب داده شده است که مدیرمسئول
آن مشاوررفسنجانی است.بنابراین بازتاب دادنش دراین شرایط مشخص است که حساب شده است
ودارای پیام.
No comments:
Post a Comment