پس از بی ثمر شدن تهدید ها وسناریو سازی هایی که علیه ی رفسنجانی
به خصوص درمجلس ارتجاع و ازسوی رئیس انتصابی قوه فاسد قضاییه شد و همچنان ادامه
دارد . حتی مهدی رفسنجانی زندانی شد .
البته ترکش جوسازی ها حسن خمینی راهم بی نصیب نکرد تا مانع از نامنویسی رفسنجانی و حسن خمینی برای
انتخابات خبرگان شود. اما ابتدا حسن خمینی وسپس رفسنجانی و روحانی
نامنویسی کردند که برخلاف خواست خامنه ای و باندهای دلواپس نگران هسته ای است. بدون شک تازمان
اعلام نظراستصوابی شورای نگهبان آلت دست خامنه ای جوسازی های رسانه ای ومنبری و
پاسداری به شیوه های گوناگون علیه ی مثلث رفسنجانی- روحانی- حسن خمینی ادامه می
یابد تا شاید صلاحیت شان تأیید نشود .
موازی این سیاست
تلاش برای امنیتی- پلیسی وحتی نظامی کردن فضای اجتماعی - دانشگاهی تا زمان برگزاری
انتخابات مجلس ارتجاع دهم و خبرگان دوره پنجم رهبری شدت می گیرد .
برای همین برای
چندمین بار است که نیروی انتظامی طرح جمع آوری معتادان را اجرا می کند . از سوی دیگر قرار بود که روز گذشته سارق طلا فروشی تهران در ملأ عام دار زده شود .
در قزوین هم 8 متهم اعدام شدند.
مهمتراینکه تنش و یقه گیری در سخنرانی صادق خرازی دردانشگاه شیراز و وزیر
کشور دوران خاتمی موسوی لاری درکرمان و
برهم زدن جلسات به وجود آمد و سخنرانی علی
مطهری در اردبیل لغو شد .
پرواضح است
که اجرای طرح های مبارزه با قاچاقچیان موادمخدر ومعتادین وجمع آوری معتادین
نه برای حل این پدیده اجتماعی نیست که هدف پیگیری فضای خفقان اجتماعی وکنترل اوضاع
انفجاری است . برای همین دستآورد اجرای بیش از 36 ساله این طرح ها منفی بوده است
.چون تولیدی قاچاقچی و اعتیاد و کارتن
خواب درحال رشد بوده است .
زیرا که هرگز گفته نمی شود این معتادان قربانی چه شرایطی اند؟ دلیل
معتاد شدن شان چیست؟
یا گفته شوداین قربانیان یا مردگان متحرک فراموش شده
شهروند نفرین شده کدام کشورومحصول چه شرایط یا تولیدات چه روابط ناسالم ونابرابرو
تبعیض آمیز اجتماعی اند؟
این سریال تکراری جمع آوری معتادان تاحال چندبار اجرا
شده است؟
برای چه نه مدام این سریال تکرار می شود که هربار
برتعداد معتادان افزوده می گردد؟
بالاخره باآغاز شروع فصل سرما وزمستان این نگون بختان
فراموش شده واز هستی ساقط شده به
کجا برده می شوند؟
مگر اینان دوست داشته اند به چنین ا وضاع خفت و
حقیرانه ای بی افتند؟
بهر حال گزارش شده فاز نخست جمع آوری کارتن خواب
ها و معتادان متجاهر مرد در پارک هرندی، محله شوش تهران، روز گذشته انجام شد. نيروي انتظامي تهران طي 24 ساعت، بيش از 3هزار کارتن خواب و معتاد متجاهر
معابر شهر تهران را جمع آوري و در اختيار مراکز بازپروري قرار داده اند.
اما در مورد گزارش دیگر با عنوان " سوز یلدا
" باید گفت مگر ادعا نشده که طرح های
کارتن خوابان خیابانی درتهران اجرا وکارتن خوابان جمع آوری شدند . پس این گزارش سوز نه یک شب یلدای سیاه که سراسر شب های
سال محرومان قربانیان فراموش شده برای چیست ؟
بهرصورت
گزارش شده نه اینکه شهرام قصر شیرینی عاشق دختری از مزار شریف شد که بعد از مصرف
شیشه اوردوز کرد و به بیمارستان رفت و دیگر خبری از او نیامد... نه اینکه، شهرام
ساعت سه نیمه شب، سیگار بهدست، با کیسهای از دارو پر، چهرهای زخمی و و بدنی
کبود، کف پیادهرو، روی دریچه هواکش موتورخانهای نشسته تا گرم شود، خواب رفته...
نه اینکه کمی آنسوتر ، جوانی هموطن دختری که شهرام عاشقش بود، جارو میزد... یا
نه حتی حسین که 20 سالش هم نشده، با از خودش بزرگترها نشسته پای آتش، پشت
"شیشه"، شکسته و رنگ به رخ ندارد... یا نه حتی مردی که سکوت کرده زیر
گنبدی دراز به دراز افتاده چشم به راه فرشته مرگ خوابیده، لام تا کام حرف نمیزند،
نه اینکه حرف نزند، نه، به گمانم این باید، احتمالا، یک پدیده کاملا طبیعی و علمی
باشد که صدایی که از آستانه شنوایی یعنی بیست هزار هرتز فراتر برود، پدیده میعان
رخ میدهد و از چشم سرازیر میشود... نه، هیچکدام از اینها سزاوار دلسوزی نیست
مگر همدردی به قدری که ادای تکلیف انسانیت کند، با دوز اندکی از عذاب وجدان که
فراموش شود، نه بیشتر. نه، هیچکدام از اینها مسئله نیست، نه آوراگان افغانستانی یا
هر جای دیگری و نه کارتنخوابهای ایرانی، هیچیک مسئله نیست، مسئله این نیست که
این بهاصطلاح گزارش یا یادداشت یا هرچه بنامندش، تکرار نوشتههای کارتونی از سوژههای
کارتنی است که هر از چند گاهی از کف خیابانها جمع میشوند تا شهر پالوده شود، آنوقت
راجعبه آلودگی هوای تهران، انتخابات مجلس یا مثلا ویزای آمریکا بشود حرف زد...
نه! مسئله این است که اگر اینها نبودند ما درباره چه باید مینوشتیم، چه میخواندیم؟
پیام نهایی همین است که گزارشگر درپایان گزارش خود
افزوده مسئله این است که اگر این کارتون خوابان نبودند ما درباره چه باید مینوشتیم، چه میخواندیم؟
به زبان ساده یعنی تولید کننده ی پدیده های ناهنجار اجتماعی از جمله کارتون خوابان
حکومت است تا ارگان های سرکوبگر بهانه برای سرکوب داشته باشند . زیرا که حکومت نه دمکراتیک است.نه پاسخگوی مطالبات مردم
و نه مدافع ملی ملی کشور است. چون رژیم بربرمنش وتاریک اندیش وقرون وسطایی است که
سردمدارانش به شدت درگیر جنگ قدرت و ثروت هستند .
بنابراین برای اینکه اذهان عمومی منحرف و اعتراضات نارضایتی عمومی کنترل شود نیاز به بحران آفرینی های
زنجیره ای برای عبور از بحران ها است . از طرف دیگر مکمل بحران آفرینی ها نیاز
شدید به اجرای طرح های ارگان های
سرکوبگر می باشد .
اینقربانیان یا مردگان متحرک فراموش شده شهروند نفرین شده کدام کشورومحصول چه شرایط یا تولیدات چه روابط ناسالم ونابرابرو تبعیض آمیز اجتماعی اند؟فرارو- فاز نخست جمع آوری کارتن خواب ها و معتادان متجاهر مرد در پارک هرندی، محله شوش تهران، روز گذشته انجام شد.به گزارش فرارو، عوامل نيروي انتظامي تهران بزرگ طي 24 ساعت، بيش از 3هزار کارتن خواب و معتاد متجاهر معابر شهر تهران را جمع آوري و در اختيار مراکز بازپروري قرار داده اند. نيروي انتظامي طي هفتههاي گذشته طرح جمعآوري را آغاز كرده است و اين اقدامات بهويژه در نقاط آسيب خيز همچون شوش، بوستان حقاني و محلههاي اطراف بازار انجام شده است.به گفته مقامات شهری كارتنخوابها درصورت اعتياد به مراكز و كمپهاي ترك اعتياد منتقل ميشوند. اين افراد پس از گذراندن دوران ترك (پاكسازي) بهصورت داوطلبانه به مراكز كارآفريني و توانمندسازي بهاران معرفي ميشوند. عکسهای حمیدرضا درجاتی عکاس آنا، ابولفضل عرب جوادی عکاس میزان، روح الله وحدتی عکاس ایسنا و حسین اسماعیلی عکاس مهر از طرح جمع آوری را در زیر میبینید.
نه اینکه شهرام قصر شیرینی عاشق دختری از مزار شریف شد که بعد از مصرف شیشه اوردوز کرد و به بیمارستان رفت و دیگر خبری از او نیامد... نه اینکه، شهرام ساعت سه نیمه شب، سیگار بهدست، با کیسهای از دارو پر، چهرهای زخمی و و بدنی کبود، کف پیادهرو، روی دریچه هواکش موتورخانهای نشسته تا گرم شود، خواب رفته... نه اینکه کمی آنسوتر ، جوانی هموطن دختری که شهرام عاشقش بود، جارو میزد... یا نه حتی حسین که 20 سالش هم نشده، با از خودش بزرگترها نشسته پای آتش، پشت "شیشه"، شکسته و رنگ به رخ ندارد... یا نه حتی مردی که سکوت کرده زیر گنبدی دراز به دراز افتاده چشم به راه فرشته مرگ خوابیده، لام تا کام حرف نمیزند، نه اینکه حرف نزند، نه، به گمانم این باید، احتمالا، یک پدیده کاملا طبیعی و علمی باشد که صدایی که از آستانه شنوایی یعنی بیست هزار هرتز فراتر برود، پدیده میعان رخ میدهد و از چشم سرازیر میشود... نه، هیچکدام از اینها سزاوار دلسوزی نیست مگر همدردی به قدری که ادای تکلیف انسانیت کند، با دوز اندکی از عذاب وجدان که فراموش شود، نه بیشتر. نه، هیچکدام از اینها مسئله نیست، نه آوراگان افغانستانی یا هر جای دیگری و نه کارتنخوابهای ایرانی، هیچیک مسئله نیست، مسئله این نیست که این بهاصطلاح گزارش یا یادداشت یا هرچه بنامندش، تکرار نوشتههای کارتونی از سوژههای کارتنی است که هر از چند گاهی از کف خیابانها جمع میشوند تا شهر پالوده شود، آنوقت راجعبه آلودگی هوای تهران، انتخابات مجلس یا مثلا ویزای آمریکا بشود حرف زد... نه! مسئله این است که اگر اینها نبودند ما درباره چه باید مینوشتیم، چه میخواندیم، از چه عکس و فیلم میگرفتیم تا ببینیم و دلسوزی کنیم؟ دلسوزی بر ما رواتر است.
No comments:
Post a Comment