Saturday 13 February 2016

تصاویر مصائب خدیجه و روستای فراموش شده


در کشور ثروتمندی  که 37 سال است  سرمایه های بسیار هنگفتی صرف  عملیات جنگ افروزی – تروریستی – مداخله گری درامورد اخلی کشورهای منطقه و  همسایه شده است .
همچنین دارای ارگان های گوناگون سرکوبگر و ممیزگری وسانسور و گشت های ارشاد علیه ی زنان دارد که مدام هم بودجه های سنگین شان هم افزایش می یابد .
از سوی دیگر چون  این رژیم فاشیست مذهبی غیردمکراتیک وواپسگرا وارتجاعی می باشد . بنابراین رقابت های انتخاباتی اش هم غیر متعارف است که  همراه با هزینه های بسیار کلان است و اکنون جریان دارد .
به خصوص که ازپول های کثیف  هم در امر سیاسی- انتخاباتی استفاده می شود . مهمتر اینکه بطور مداوم کمک های سنگین بلاعوض به هم پیمانش همچون سوریه ولبنان و حوثی های یمنی و اعضای حزب ا لشیطان لبنان و.... می شود که  همراه با اهدای تسلیحان گوناگون می باشد .
حتی نیروهای پاسدار وبسیج هم به مناطق دستخوش جنگ داخلی اعزام می کند تا اجسادشان را تحویل بگیرد.  در صورتیکه آنچنان دامنه فقر و محرومیت و بیکاری و شکاف عمیق طبقاتی فراگستر شده است که گذشته از رشد ونمو پیدایش پدیده های کودکان کار خیابانی  و زنان تن فروش ، نیازمندان کلیه فروش  وکارتن خوابان و رشد حاشیه نشینی  مدام هم از اینگونه گزارشات بازتاب داده می شود : اینجا روستای «سرزه چارکان»، یکی از ده‌ها روستای قحطی‌زده و خشک بشاگرد. یکی از همان‌ها که سالهاست فراموش شده. جایی دور، انتهای بیابان. تبعید در نیستی.
مردم اینجا آب ندارند. برق ندارند. گاز ندارند. محرومند از ساده‌ترین حقوق زیستن و یک جایی در این محرومیت و نیستی خدیجه زندگی می‌کند. دختری چهارساله که با خانواده‌ای هشت نفره و «بی‌سواد» در روستای سرزه روزگار می‌گذراند. چهار سال خاموش، بی نور و رنگ. خدیجه و برادرش «دیستروفی قرینه» دارند، این یعنی چیزی نزدیک به نابینایی مطلق. دردی اضافه بر بقیه نداشتن‌ها و محرومیت‌ها. زندگی خدیجه در جایی می‌گذرد که بقیه خانوارهایش هم اوضاع چندان خوبی ندارند، در «سرزه چارکان»، دور و بی آب و علف، که گویی تابحال گذر هیچ فرد و مسوول و سازمانی آنجا نیافتاده است.
البته با ضمیمه شماره تلفن تقاضای کمک مردمی شده است.
 شما تصور می کنید که چرا شرایط اجتماعی چنین شده است؟
مگر 2 روز پیش سی و هشتمین  سالگرد انقلاب 22 بهمن نبود؟
 آیا  37 سال پیش انقلاب شد تا که منتهی به چنین شرایطی  شود؟ م
گر به خانواده  های امثال خدیجه ها قول حکومت داده نشده بود؟ علت اینکه قول داده شده دروغ ووارونه از آب درآمد چه بوده است چیست؟
مقصر کیست وراه حل چیست .به خصوص هرروز که می گذرد شرایط بدتر می شود .چون دامنه ی شکاف اجتماعی بیشتر و آمار محروم هاو تهی دستان و فقرا وبیکارن بیشتر می شود؟
اینجا روستای «سرزه چارکان»، یکی از ده‌ها روستای قحطی‌زده و خشک بشاگرد. یکی از همان‌ها که سالهاست فراموش شده. جایی دور، انتهای بیابان. تبعید در نیستی.
مردم اینجا آب ندارند. برق ندارند. گاز ندارند. محرومند از ساده‌ترین حقوق زیستن و یک جایی در این محرومیت و نیستی خدیجه زندگی می‌کند. دختری چهارساله که با خانواده‌ای هشت نفره و «بی‌سواد» در روستای سرزه روزگار می‌گذراند. چهار سال خاموش، بی نور و رنگ. خدیجه و برادرش «دیستروفی قرینه» دارند، این یعنی چیزی نزدیک به نابینایی مطلق. دردی اضافه بر بقیه نداشتن‌ها و محرومیت‌ها. زندگی خدیجه در جایی می‌گذرد که بقیه خانوارهایش هم اوضاع چندان خوبی ندارند، در «سرزه چارکان»، دور و بی آب و علف، که گویی تابحال گذر هیچ فرد و مسوول و سازمانی آنجا نیافتاده استبرای اطلاع بیشتر و کمک به خدیجه با شماره 61972000-021 خبرگزاری ایسنا تماس حاصل فرمائید.
خدیجه در کنار خانواده اش

No comments:

Post a Comment