Sunday 4 October 2015

کوتاه وخواندنی پسرک واکسی+ تصویر

کوتاه وخواندنی
پسرک واکسی  12 مهر -94
 
 
داستان گزارش شده پسرک و اکسی  جالب وپندآموز و غمگینانه است. چون بیانگر شرایط موجود میلیون ها کودکان ترک تحصیل کرده  است که تبدیل به کودکان کار خیابانی شده اند .
البته گزارشگر نگفته است که جای اصلی پسربچه7-8 ساله کجاست؟ چرا این پسر بچه 7-8  ساله به جای اینکه مهره ماه که مدارس باز وسال جدید تحصیلی آغاز شده است  به جای اینکه جای این پسرک پشت میز کلاس درس مدرسه باشد، ولی مجبور است تا صبح زود  توی فرودگاه حضور داشته باشد تاکفش مسافران یا استقبال کنندگان مسافران را واکس بزند؟
مهمتر اینکه برخلاف حاکمان غارتگر وآلوده و آقازاده های مغرور وخودخواه شان گفته شده این پسرک از طبع بلند برخور دار است. طوریکه گزارشگر متأثر شده و تعریف و ستایش از غروراین پسرک کرده  است .
ساعت حدود شش صبح در فرودگاه به همراه دو نفر از دوستانم منتظر اعلام پرواز بودیم. پسرکی حدوداً هفت ساله جلو آمد و گفت: واکس می‌خواهی؟
کفشم واکس نیاز نداشت، اما از روی دلسوزی گفتم: «بلهبه چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش‌ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد، قوطی واکسش را با دقت باز کرد، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن. آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن می‌مالد. وقتی کفش‌ها را حسابی واکسی کرد، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس. کفش‌ها برق افتاد. در آخر هم با یک پارچه، حسابی کفش را صیقلی کرد.گفت: «مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمی‌شود
در مدتی که کار می‌کرد با خودم فکر می‌کردم که این بچه با این سن، در این ساعت صبح چقدر تلاش می‌کند! کارش که تمام شد، کفش‌ها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت. کفش‌ها را پوشیدم و بندها را بستم. او هم وسایلش را جمع کرد و مودب ایستاد. گفتم: «چقدر تقدیم کنم؟»گفت: «امروز تو اولین مشتری من هستی، هر چه بدهی، خدا برکتگفتم: «بگو چقدر؟»گفت: «تا حالا هیچ وقت به مشتری اول قیمت نگفتمگفتم: «هر چه بدهم قبول است؟»گفت: «یا علیبا خودم فکر کردم که او را امتحان کنم. از جیبم یک پانصد تومانی درآوردم و به او دادم. شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول. در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانی‌اش زد و توی جیبش گذاشت، تشکر کرد و کیفش را برداشت که برود. سریع اسکناسی ده هزار تومانی از جیب درآوردم که به او بدهم. گردن افراشته‌اش را به سمت بالا برگرداند و نگاهی به من انداخت و گفت: «من گفتم هر چه دادی قبولگفتم: «بله می‌دانم، می‌خواستم امتحانت کنمنگاهی بزرگوارانه به من انداخت، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم.گفت: «تو؟ تو می‌خواهی مرا امتحان کنی؟»واژه «تو» را چنان محکم بکار برد که از درون خرد شدم. رویش را برگرداند و رفت. هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد. بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد اما با اکراه. وقتی که می‌رفت از پشت سر شبیه مردی بود با قامتی افراشته، دستانی ورزیده، شانه‌هایی فراخ، گام‌هایی استوار و اراده‌ای مستحکم. مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل به من می‌آموخت. جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم، جلوی آن مرد کوچک، جلوی خودم، جلوی خدا.یکی بود.
بهرحال سئوال است این چه اقتصاد مقاومتی- حهادی است که دستآوردش طوری شده که پسرک 7-8 ساله را ساعت 6 صبح توی فرودگاه  کشانده تاکفش مسافران راواکس بزند؟
چرا خامنه ای که ادعای رهبریت مستضعفان جهان دارد و مدام دلسوزی برای حوثی های یمنی و فلسطین می کند وازهم پیمانان سوریه و عراق وحزب الشیطان حمایت می کند. هرگز نه دلسوزی برای چنین پسربچه ها و دختر بچه های خانواده ها ی محروم ایرانی نمی کند و اقدامی برای شان انجام نمی دهد تامجبور به ترک میز مدارس نباشند وتبدیل به کئدکان کار خیابانی نشوند . یا همچون این پسرک 7-8 ساله مجبور نشود صبح زود توی فرودگاه کفش واکس بزند
درمدت 37 سال چه میزان غارتگری و اختلاس  ودزدی شده است؟ اگرچنانچه مبلغ اختلاس بانکی 3 هزارمیلیارد تومان بانکی وبزرگ تر ازآن اختلاس بابک زنجانی صرف کودکان خانواده های محروم  می شد . آیا مانع از این نمی شد تا پسرک 7-8 ساله صبح زود توی فرودگاه کفش واکس نزند .در عوض به مدرسه می ر فت؟
مهمتر اینکه آیا شرف این پسرک 7-8 ساله و اکسی فرودگاه تهران بیش از شرف ناداشته آقازاده های دزد و عارتگر و مأموران گشت ارشاد فضای مجازی نیست که مدام درحال پرسه زنی  تعقیب مخالفان چنین رژیم ضدبشری اند؟
منبع جمهوری اسلامی

No comments:

Post a Comment