دیپلماسی زیرپوستی آمریکا و ایران 31 تیر -94
این گزارش ابتدا نقش فعالیت لابی های پشت پرده ی رژیم در همه زمینه ها را برجسته ونمایان کرده است . همچنین از طرف دیگر به وضوح بیانگر واقعیت انکار ووارونه شده ی 36 ساله می باشد .برای اینکه بعینه ثابت می کند که به زمان تاریخی خونین وپر هزینه ومخرب ومهلکی 36 ساله ای نیاز بود تا ماهیت پلید و شیاد ضد ایرانی و ضد انسانی خمیتی شیاد جنگ افروز عوامفریب و اعوان وانصارش را بطور کامل فاش کند که چگونه با طرح توطئه اشغال سفارت آمریکا در 13 آبان 58 درتهران هدف به سقوط کشانیدن دولت موقت بازرگان وپایین کشیدن فضای نیم بند دمکراتیک موجود وحذف فیزیکی نیروهای سیاسی و انقلابی وتحمیل شرایط سرکوب و سانسورز یر پوشش مبارزه با آمریکا و قبضه ی کامل قدرت و انحصاری کردنش بود . همینطور این اشغال سفارت آمریکا درتهران بسترساز جنگ خانمانسوز 8 ساله ی موهبت الهی ایران وعراق شد . آنهم با چاشنی ادعای وارونه ومضحک شعاری فریاد مرگ برآمریکا، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، هرچه فریاددارید برسر آمریکا بکشید، آمریکا ام الفساد قرن است ، آمریکا شیطان بزرگ است و رابطه با آمریکا مثل رابطه ی گرگ با میش است . درصورتیکه پس از فعالیت مستمر 36 ساله لابی های پشت صحنه اکنون از موضع ذلت وخواری وضعف مقابل شیطان بزرگ آمریکا زانو زده و دستان بالابرده و در حالت تسلیم توافق هستهای تحمیلی پذیرفته شده است .تا پول های بلوکه شده بمرور آزاد شود تا به حساب کمپانی های کشورهای غارتگر جهانی از جمله شرکت های آمریکایی و شرکای دزد وغارتگر داخلی شان ریخته شود . مهمتراین که بازهم از موضع زبونی وگدایی سئوال شده است که آیا وقتش نرسیده که یخ روابط هنری، ورزشی و علمیِ بین تهران و واشنگتن هم آب شود؟
سئوال است که حال که خمینی شیاد نیست .باید خامنه ای جانشین وی که همچنان بطور تاکتیکی- تبلیغی سیاست های شعار ضدآمریکایی خمینی شیاد را دنبال می کند . بعنوان متهم جنایت علیه ی بشریت پاسخگوی باشد چراازاول سفارت آمریکا درتهران اشغال گردید تا با جنگ 8 ساله و برنامه ی هسته ای بیش ازدو دهه سرمایه های کشور برباد رود ومیلیون هانفر شهروندان ایرانی کشته ومجروح و آواره و بی خانمان و معتاد وبیکار وفقرزده شوند تا ازموضع نهایت ضعف وناتوانی جلوی شیطان بزرگ زانو زده شود والتماس کنان درخواست ایجاد رابطه در موارددیگرشود؟
حالا که توافق هستهای صورت گرفته، آیا وقتش نرسیده که یخ روابط هنری، ورزشی و علمیِ بین تهران و واشنگتن هم آب شود؟
به گزارش فرادید به نقل از نیوزویک، اوِونزبروو (Owensboro) شهری در ایالت کنتاکی در کنار رودخانه اویاهو است و به باربکیوهایش شهرت دارد. البته جالب است بدانیم که جانی دپ، بازیگر معروف هالیوودی نیز اهل همین شهر است. این شهر سالانه پذیرای انواع جشنوارههای غذا و موسیقی است، اما اتفاق ماه مه سال 2009 با دیگر اتفاقات این شهر کمی تفاوت داشت. در آن ماه، چند موسیقیدان از ایران به آمریکا آورده شدند تا موسیقی فولکلور آمریکایی را بیاموزند.
این کار در حقیقت یک گام کوچک دیپلماتیک بود، اما کاخ سفید امیدوار بود که با همین کار کمی از تنشهای بین ایران و ایالات متحده به عنوان دو دشمن دیرینه کاسته شود. البته این کار خالی از ریسک هم نبود، چرا که افراطیهای هر دو کشور با تردید به هر نوع رابطهای بین تهران و واشنگتن نگاه میکنند. حتی زمانی که مقدمات بازدید موسیقیدانان ایرانی از موزه بینالمللی بلوگراس موزیک در شهر اوِونزبروو چیده میشد، مقامات امنیتی آمریکا از کارکنان موزه تعهد گرفتند که در مورد این بازدید به کسی چیزی نگویند. اگر یک کلمه به بیرون درز پیدا میکرد، ممکن بود که صدای معترضان ایرانی و آمریکایی نیز بلند شود.در بعد از ظهر آن جشنواره اما تنها صدایی که به گوش رسید، صدای تشویق مردم بود. گابریل گرِی، مدیر اجرایی وقت موزه، آن روز را به خوبی به یاد دارد. یک گروه آمریکایی مشغول نواختن موسیقیِ خود بودند و سپس ایرانیها هم به گروه ملحق شدند. سارا احمدی که باحجاب هم بر روی سن آمده بود، دف میزد. او هر چند لحظه یک بار، دف را به بالا پرتاب میکرد و با صدایی زیر گروه را همراهی میکرد. یکی از مردهای گروه ایران با سهتار خود ریتم را به دست گرفت. بعد از آن نیز گروه موسیقی آمریکای یک آهنگ دیگر زد. سپس به نظر میرسید که گروه ایرانی و گروه آمریکایی با هم آواز میخواندند که البته یکی به انگلیسی بود و دیگری به فارسی. وقتی که همکاری این دو گروه به اتمام رسید، اعضای هر دو گروه یکدیگر را به آغوش کشیدند. گابریل میگوید: «موسیقی، شیرینترین زبان دیپلماتیک است.»
به گزارش فرادید به نقل از نیوزویک، اوِونزبروو (Owensboro) شهری در ایالت کنتاکی در کنار رودخانه اویاهو است و به باربکیوهایش شهرت دارد. البته جالب است بدانیم که جانی دپ، بازیگر معروف هالیوودی نیز اهل همین شهر است. این شهر سالانه پذیرای انواع جشنوارههای غذا و موسیقی است، اما اتفاق ماه مه سال 2009 با دیگر اتفاقات این شهر کمی تفاوت داشت. در آن ماه، چند موسیقیدان از ایران به آمریکا آورده شدند تا موسیقی فولکلور آمریکایی را بیاموزند.
این کار در حقیقت یک گام کوچک دیپلماتیک بود، اما کاخ سفید امیدوار بود که با همین کار کمی از تنشهای بین ایران و ایالات متحده به عنوان دو دشمن دیرینه کاسته شود. البته این کار خالی از ریسک هم نبود، چرا که افراطیهای هر دو کشور با تردید به هر نوع رابطهای بین تهران و واشنگتن نگاه میکنند. حتی زمانی که مقدمات بازدید موسیقیدانان ایرانی از موزه بینالمللی بلوگراس موزیک در شهر اوِونزبروو چیده میشد، مقامات امنیتی آمریکا از کارکنان موزه تعهد گرفتند که در مورد این بازدید به کسی چیزی نگویند. اگر یک کلمه به بیرون درز پیدا میکرد، ممکن بود که صدای معترضان ایرانی و آمریکایی نیز بلند شود.در بعد از ظهر آن جشنواره اما تنها صدایی که به گوش رسید، صدای تشویق مردم بود. گابریل گرِی، مدیر اجرایی وقت موزه، آن روز را به خوبی به یاد دارد. یک گروه آمریکایی مشغول نواختن موسیقیِ خود بودند و سپس ایرانیها هم به گروه ملحق شدند. سارا احمدی که باحجاب هم بر روی سن آمده بود، دف میزد. او هر چند لحظه یک بار، دف را به بالا پرتاب میکرد و با صدایی زیر گروه را همراهی میکرد. یکی از مردهای گروه ایران با سهتار خود ریتم را به دست گرفت. بعد از آن نیز گروه موسیقی آمریکای یک آهنگ دیگر زد. سپس به نظر میرسید که گروه ایرانی و گروه آمریکایی با هم آواز میخواندند که البته یکی به انگلیسی بود و دیگری به فارسی. وقتی که همکاری این دو گروه به اتمام رسید، اعضای هر دو گروه یکدیگر را به آغوش کشیدند. گابریل میگوید: «موسیقی، شیرینترین زبان دیپلماتیک است.»
تهران 2010
برخلاف دیپلماسی پینگپونگی ایالات متحده و چین در زمان نیکسون، مبادلات فرهنگی بین تهران و واشنگتن در صدر رسانههای جهان قرار نمیگیرد. در طول 17 سال گذشته، ورزشکاران، دانشمندان و هنرمندان ایرانی بدون حاشیه خاصی به ایالات متحده آمده تا در برنامههای فرهنگی حمایت شده توسط وزارت امور خارجه آمریکا و یا سازمانهای غیردولتی شرکت کنند. مقامات ایالات متحده البته هنوز هم تمایلی ندارند که در مورد نقش واشنگتن در این ارتباط صحبتی کنند، چرا که از عکسالعملهای دیپلماتیک آن در داخل و خارج نگران هستند. اما اسناد درز پیدا کرده از وزارت امور خارجه آمریکا نشان میدهد که سال گذشته 61 ایرانی برای حضور در چنین مراسمی وارد آمریکا شدند.
در سوی دیگر نیز چندین آمریکایی برای همکاری در زمینههای حفاظت از محیطزیست، ستارهشناسی و بخش سلامت وارد ایران شدند. اما حالا که یک توافقی تاریخی بر سر مسئله هستهای ایران حاصل شده به نظر میرسد مبادلات فرهنگی میتواند راه را برای گامهای بعدی در جهت کاهش بیش از سه دهه تنش بین دو کشور هموارتر کند.
ریچارد لوبارون، سفیر اسبق و عضو ارشد شورای آتلانتیک میگوید: «این نوع مبادلات فرهنگی با ایران اگر از تاثیر فروش سلاح به جهان عرب بیشتر تاثیر نداشته باشد، قطعا کمتر هم تاثیر ندارد. در حال حاضر، محافظهکاران ایران نسبت به توافق انجام شده جبهه گرفتهاند و تقویت جامعه مدنی ایران از طریق این مبادلات میتواند محافظهکاران را به عقب براند.»
این رویه در ایالات متحده نیز میتواند به حقیقت بپیوندد. باربارا اسلاوین، کارشناس مسائل ایران و مولف کتاب «دوستان تلخ، دشمنان صمیمی» میگوید: «اغلب آمریکاییها اطلاعات کمی در مورد ایران دارند. خیلی مهم است که ذهنیت آنها نسبت به ایران در مورد مسائل نقض حقوق بشر و گارد انقلابی را تغییر دهیم.»
پیش از انقلاب ایران در سال 1979، مردم آمریکا به تناوب به ایران سفر میکردند. آمریکاییها در ایران تجارت میکردند، بیمارستان میساختند و حتی به کشاورزان ایرانی نیز آموزش میدادند. در همان دوران، حدود 50 هزار دانشجوی ایرانی در دانشگاههای آمریکا مشغول به تحصیل بودند. در دهه 70 میلادی و قبل از آن، ایران و ایالات متحده دو متحد بزرگ با هم بودند، چرا که واشنگتن به ارتش ایران برای بیرون راندن شوروی از منطقه نیاز داشت و به همین دلیل آموزشهای نظامی هم به ایران میداد. اما همه چیز در سال 1980 بین این دو کشور تغییر کرد. تعدادی دانشجو وارد سفارت آمریکا شدند و 52 دیپلمات آن را گروگان گرفتند [اتفاقی که در تاریخ معاصر ایران به تسخیر لانه جاسوسی مشهور است]. از آن پس نام ایران برای اکثر آمریکاییها با تروریسم و افراطیگرایی اسلامی همراه است.
در سال 1996، گروهی از مقامات پیشین هر دو کشور در سوئد به گرد هم آمدند تا روابط گلآلود بین تهران و واشنگتن را کمی آرامتر کنند. دلایلی برای خوشبینی البته وجود داشت. بیل کلینتون در آن زمان رئیسجمهور ایالات متحده بود و در سوی دیگر نیز فردی میانهرو به منصب قدرت ایران تکیه زده بود؛ رئیسجمهور دولت اصلاحات هم چندان بیمیل نبود تا یخ روابط ایران و آمریکا آب شود. اما پس از دو سال ملاقات مکرر، هیچ یک از طرفین نتوانستند مقامات کشورشان را متقاعد کنند که زمان مصالحه فرا رسیده است. با این حال، هر دو کشور موافق بودند که مبادلات نفر به نفر میتواند گام اول بهبود روابط باشد.
در ماه فوریه 1998 و به دعوت رئیس دولت اصلاحات، تیمی کشتی ایالات متحده برای شرکت در یک تورنمنت بینالمللی وارد تهران شد. اعضای تیم کشتی ایالات متحده پرچم کشورشان را در دست گرفتند و دور زمین چرخیدند؛ پرچمی که معمولا در خیابانهای تهران به آتش کشیده میشود. جان مارکس دیپلمات پیشین ایالات متحده که برای وقوع این اتفاق تلاش کرد، میگوید: «آن بازیها نقش خیلی پررنگی داشت.»
ریچارد لوبارون، سفیر اسبق و عضو ارشد شورای آتلانتیک میگوید: «این نوع مبادلات فرهنگی با ایران اگر از تاثیر فروش سلاح به جهان عرب بیشتر تاثیر نداشته باشد، قطعا کمتر هم تاثیر ندارد. در حال حاضر، محافظهکاران ایران نسبت به توافق انجام شده جبهه گرفتهاند و تقویت جامعه مدنی ایران از طریق این مبادلات میتواند محافظهکاران را به عقب براند.»
این رویه در ایالات متحده نیز میتواند به حقیقت بپیوندد. باربارا اسلاوین، کارشناس مسائل ایران و مولف کتاب «دوستان تلخ، دشمنان صمیمی» میگوید: «اغلب آمریکاییها اطلاعات کمی در مورد ایران دارند. خیلی مهم است که ذهنیت آنها نسبت به ایران در مورد مسائل نقض حقوق بشر و گارد انقلابی را تغییر دهیم.»
پیش از انقلاب ایران در سال 1979، مردم آمریکا به تناوب به ایران سفر میکردند. آمریکاییها در ایران تجارت میکردند، بیمارستان میساختند و حتی به کشاورزان ایرانی نیز آموزش میدادند. در همان دوران، حدود 50 هزار دانشجوی ایرانی در دانشگاههای آمریکا مشغول به تحصیل بودند. در دهه 70 میلادی و قبل از آن، ایران و ایالات متحده دو متحد بزرگ با هم بودند، چرا که واشنگتن به ارتش ایران برای بیرون راندن شوروی از منطقه نیاز داشت و به همین دلیل آموزشهای نظامی هم به ایران میداد. اما همه چیز در سال 1980 بین این دو کشور تغییر کرد. تعدادی دانشجو وارد سفارت آمریکا شدند و 52 دیپلمات آن را گروگان گرفتند [اتفاقی که در تاریخ معاصر ایران به تسخیر لانه جاسوسی مشهور است]. از آن پس نام ایران برای اکثر آمریکاییها با تروریسم و افراطیگرایی اسلامی همراه است.
در سال 1996، گروهی از مقامات پیشین هر دو کشور در سوئد به گرد هم آمدند تا روابط گلآلود بین تهران و واشنگتن را کمی آرامتر کنند. دلایلی برای خوشبینی البته وجود داشت. بیل کلینتون در آن زمان رئیسجمهور ایالات متحده بود و در سوی دیگر نیز فردی میانهرو به منصب قدرت ایران تکیه زده بود؛ رئیسجمهور دولت اصلاحات هم چندان بیمیل نبود تا یخ روابط ایران و آمریکا آب شود. اما پس از دو سال ملاقات مکرر، هیچ یک از طرفین نتوانستند مقامات کشورشان را متقاعد کنند که زمان مصالحه فرا رسیده است. با این حال، هر دو کشور موافق بودند که مبادلات نفر به نفر میتواند گام اول بهبود روابط باشد.
در ماه فوریه 1998 و به دعوت رئیس دولت اصلاحات، تیمی کشتی ایالات متحده برای شرکت در یک تورنمنت بینالمللی وارد تهران شد. اعضای تیم کشتی ایالات متحده پرچم کشورشان را در دست گرفتند و دور زمین چرخیدند؛ پرچمی که معمولا در خیابانهای تهران به آتش کشیده میشود. جان مارکس دیپلمات پیشین ایالات متحده که برای وقوع این اتفاق تلاش کرد، میگوید: «آن بازیها نقش خیلی پررنگی داشت.»
کشتی حسن رحیمی (ایران) و اوبه بلان (ایالات متحده) در ماه مه 2013
کشتیگیران ایرانی و آمریکایی از آن پس دهها بار در ایران و ایالات متحده با هم کشتی گرفتهاند. علاوه بر آن، در زمینههای دیگر ورزشی و غیرورزشی هم چندین بار شاهد اتفاقاتی از این دست بودهایم. حالا فعالان محیط زیست هر دو کشور برای مسائلی نظیر خشکسالی و کمآبی با هم دیدار میکنند و پزشکان، تاجران و حتی کارشناسان مذهبی دو کشور نیز در همایشهای برگزار شده در ایران یا ایالات متحده شرکت میکنند. یکی از مهمترینِ این مبادلات در ماه اوت 1999 میلادی (مرداد 1378) رخ داد: «راستی شوایکارت» یکی از فضانوردان مشهور گروهی از ستارهشناسان آمریکایی را به اصفهان برد تا در مورد یک خورشیدگرفتگی مطالعه کنند. ویلیام میلر، دیپلمات بازنشسته ایالات متحده نیز همراه این گروه به اصفهان سفر کرده بود. او به خوبی به یاد دارد که چگونه اعضای یک قبیله بختیاری همزمان با تاریک شدن آسمان موسیقی مینواختند و پرندهها دست از آواز خواندن میکشیدند. میلر میگوید با طلوع خورشید، ایرانیها و آمریکاییها دوباره به گرد هم جمع شدند.سال 2005 و پس از انتخاب محمود احمدینژاد به عنوان رئیسجمهور جدید ایران، تنشها دوباره شدت گرفت. دریافت ویزای گردشگری به ایران برای آمریکاییها سختتر شده بود. با این حال، احمدینژاد هیچگاه مانع سفر ایرانیان برای اهداف تجاری و تحصیلی به ایالات متحده نشد. در سال 2006، این آکادمی ملی علوم آمریکا بود که نقشی اساسی در مبادلات علمی و فرهنگی با ایران داشت. این آکادمی از کارشناسان ایرانی در زمینههای باستانشناسی و جانورشناسی برای حضور در همایشها دعوت به عمل میآورد. گلن شوایتزر، مدیر برنامه ایرانِ این آکادمی میگوید: «کیفیت علمی دانشمندان ایرانی واقعا بالا است. انزوای ایران از نظر ما یعنی اینکه جامعه جهانی نمیتوانند به خوبی از استعدادهای این کشور بهره ببرند.»
آن استعدادها مقامات میسیسیپی را مجاب کردند که برای تامین مراقبتهای درمانی بخشهای روستایی از یک روش ایرانی استفاده کنند. این پروژه از آنجا آغاز شد که یک پزشک ایرانی در همایشی در سال 2004 این موضوع را در آلمان مطرح کرد. آن پزشک نشان داد که چگونه کلینیکها در مناطق روستایی مستقر شدند و به 17 هزار نفر خدمات دادند. یکی از مشاور درمانی آمریکا نیز در آن همایش حضور داشت و پس از شنیدن این طرح، به ذهنش رسید که به احتمال فراوان طرح درمانی ایرانیها در میسیسیپی نیز جواب دهد. طولی نکشید که دانشگاه شیراز و دانشگاه جکسون آمریکا همکاری علمی خود را با یکدیگر شروع کردند. در حال حاضر، آمریکاییها امیدوارند که مانند ایران مراکز سلامت در سراسر میسیسیپی دایر کنند. اسلاوین میگوید: «ایرانیها چیزهایی دارند که ما میتوانیم از آنها درس بگیریم. ایده اصلی این مبادلات نیز همین هست که آنها از ما چیزی یاد بگیرند و ما هم از آنها چیزی یاد بگیریم.»
جنیفر کلینتون، رئیس موسسه گلوبال تایز میگوید: «حالا که این دو کشور بر سر مسائل هستهای به توافق رسیدهاند، سازمانهای خصوصی برای انجام مبادلات بیشتر بین ایران و ایالات متحده صف کشیدهاند. ما هم امیدواریم این کار صورت گیرد.» با این حال برخی از کارشناسان میگویند که گسترش مبادلات فرهنگی بین ایران و ایالات متحده باید محدود بماند. آنها میگویند که قانونگذاران آمریکایی باید به طور دائم تحریمها را بردارند تا تمامی مبادلات صورت گیرد و این مسئله زمانبر است.
برخی از کارشناسان دیگر اما دیدگاهی متفاوت دارند. این کارشناسان معتقدند که دولت اوباما قادر نیست از تمام ظرفیتهای روابط دیپلماسی نفر به نفر برای بهبود روابط دیپلماتیک تهران – واشنگتن استفاده کند. لوبارن میگوید: «وزارت امور خارجه میتواند از این مبادلات به عنوان ابزاری قدرتمند دفاع کند. ما تاکنون این رویکرد را اتخاذ نگرفتهایم.»
اگر دولت اوباما هنوز نیاز دارد که راجع به قدرت این مبادلات متقاعد شود، بهتر است این ایمیل را دوباره بخواند؛ ایمیلی که سارا احمدی همان نوازنده دف باحجاب ایرانی چند ماه پس از آن اجرا در کنتاکی آمریکا به یکی از اعضای گروه بلوگراس اوونزبروو ارسال کرد. او به زبان انگلیسی نوشت: «دوست خوبم، من سارا احمدی هستم. نوازنده ایرانی که در اجرای دو ماه پیش در آمریکا دف میزد. امیدوارم که هنوز من را به یاد داشته باشی. به نظرم آن مدت کوتاه حضورم در آمریکا، بهترین دوران زندگیام بود.»
آن استعدادها مقامات میسیسیپی را مجاب کردند که برای تامین مراقبتهای درمانی بخشهای روستایی از یک روش ایرانی استفاده کنند. این پروژه از آنجا آغاز شد که یک پزشک ایرانی در همایشی در سال 2004 این موضوع را در آلمان مطرح کرد. آن پزشک نشان داد که چگونه کلینیکها در مناطق روستایی مستقر شدند و به 17 هزار نفر خدمات دادند. یکی از مشاور درمانی آمریکا نیز در آن همایش حضور داشت و پس از شنیدن این طرح، به ذهنش رسید که به احتمال فراوان طرح درمانی ایرانیها در میسیسیپی نیز جواب دهد. طولی نکشید که دانشگاه شیراز و دانشگاه جکسون آمریکا همکاری علمی خود را با یکدیگر شروع کردند. در حال حاضر، آمریکاییها امیدوارند که مانند ایران مراکز سلامت در سراسر میسیسیپی دایر کنند. اسلاوین میگوید: «ایرانیها چیزهایی دارند که ما میتوانیم از آنها درس بگیریم. ایده اصلی این مبادلات نیز همین هست که آنها از ما چیزی یاد بگیرند و ما هم از آنها چیزی یاد بگیریم.»
جنیفر کلینتون، رئیس موسسه گلوبال تایز میگوید: «حالا که این دو کشور بر سر مسائل هستهای به توافق رسیدهاند، سازمانهای خصوصی برای انجام مبادلات بیشتر بین ایران و ایالات متحده صف کشیدهاند. ما هم امیدواریم این کار صورت گیرد.» با این حال برخی از کارشناسان میگویند که گسترش مبادلات فرهنگی بین ایران و ایالات متحده باید محدود بماند. آنها میگویند که قانونگذاران آمریکایی باید به طور دائم تحریمها را بردارند تا تمامی مبادلات صورت گیرد و این مسئله زمانبر است.
برخی از کارشناسان دیگر اما دیدگاهی متفاوت دارند. این کارشناسان معتقدند که دولت اوباما قادر نیست از تمام ظرفیتهای روابط دیپلماسی نفر به نفر برای بهبود روابط دیپلماتیک تهران – واشنگتن استفاده کند. لوبارن میگوید: «وزارت امور خارجه میتواند از این مبادلات به عنوان ابزاری قدرتمند دفاع کند. ما تاکنون این رویکرد را اتخاذ نگرفتهایم.»
اگر دولت اوباما هنوز نیاز دارد که راجع به قدرت این مبادلات متقاعد شود، بهتر است این ایمیل را دوباره بخواند؛ ایمیلی که سارا احمدی همان نوازنده دف باحجاب ایرانی چند ماه پس از آن اجرا در کنتاکی آمریکا به یکی از اعضای گروه بلوگراس اوونزبروو ارسال کرد. او به زبان انگلیسی نوشت: «دوست خوبم، من سارا احمدی هستم. نوازنده ایرانی که در اجرای دو ماه پیش در آمریکا دف میزد. امیدوارم که هنوز من را به یاد داشته باشی. به نظرم آن مدت کوتاه حضورم در آمریکا، بهترین دوران زندگیام بود.»
No comments:
Post a Comment