Monday, 6 July 2015

عاصي برابرغفلت

نقدي بر فيلم «شبگرد»
عاصي برابرغفلت  15 تیر- 94
نويسنده: پژمان كريمي
سربازجو شریعت نداری تصمیم گرفته است نوچه ودست پرورده اش پژمان کریمی را به جز ستون مسخره و جوک ولمپنی گفت وشنوددر بخش های دیگر اوین نامه اش فعال کند تاجای ستون "نگاه "  که از سوی خودش گاهی تهیه می شود ونقش نامه وارده را دارد ومکمل یادداشت های روزی می باشد را پر کند .برای همین هرازگاهی با نقدی یقه ی بر  یک وزیردولت روحانی یا حامیانش از سوی نوچه اش بازتاب داده می شود اکنون نیز ازموضع سیاست ضد آمریکایی یک فیلم به سبک اوین نامه ی کیهان مورد نقد واقع شده است.
در فيلم خانه امن ( (safe houseساخته دانيل اسپينوزا و نوشته ديويد گوگنهايم محصول 2012 آمريکا، شخصيتي به نام توبين فراست (با بازي دنزل واشينگتن) تاکيد مي کند:
    - «
اگه مدتي طولاني يه چيزي رو تمرين کني، در اون ،حرفه اي ميشي. روزي صد تا دروغ بگي، انگار که راسته»!
    «
امپرياليسم خبري» واقعيت جامعه امروز جهاني است.
    
اين رويکرد رسانه اي که بنا به تعريفي در پي تصاحب و مديريت منابع و شاهراه انتشار اطلاعات و آگاهي است، مي کوشد ارزشهايي را به ذهن مخاطب القاء و تحميل کند که در نهايت از مخاطب يک بازيگر بسازد.
    
اين بازيگر نقشي را بر عهده مي گيرد و براي ايفاي آن در صحنه اي حاضر مي شود که در نهايت به فراهم شدن و استواري منافع کارفرمايان و کارگزاران امپرياليسم خبري مي انجامد!
    
امپرياليسم رسانه اي، با استفاده از- مثلا- شگرد برجسته سازي (Agenda-setting theory) رويداد يا مفهومي يا بخشي از يک واقعيت را در کانون اعتناي مخاطب قرار مي دهد و تا مرز تبديل شدن به ارزش و دغدغه فردي – اجتماعي بر آن تمرکز و پافشاري مي کند. چنين است که خواست تازه اي براي مخاطب توليد و تعريف مي شود.
    
در يک جامعه ممکن است مفهوم «آزادي» نه تنها يک ارزش ذهني که داراي مصاديق عيني هم به نظر آيد و فرد بواقع خود را در گستره جامعه آزاد بپندارد و معرفي کند. اما رسانه مبتني بر رويکرد امپرياليستي مي تواند قلمرو آزادي فرد را بيرون و وراي از هنجارهاي جامعه اش ترسيم سازد. اين همان «نياز» تازه است که پاسخ دهي بدان، فرد و جامعه را به عنوان مخاطب در مسير خواست و منافع امپرياليسم خبري، نقش و بازي مي دهد!
    
فيلم سينمايي«شبگرد» (nightcrawer) به کارگرداني دان گيلوري، محصول2014 آمريکاست.
    
اين اثر،دربرگيرنده نگاهي منتقدانه و دردمندانه رو به امپرياليسم خبري است! 
    
لوييس بلوم - با بازي چشمگير جيک جيلنهال – يک دزد خرده پا در شهر بزرگ لوس آنجلس است. او يک شب شاهد يک سانحه تصادف مي شود. گروهي فيلمبردارسر مي رسند و گزارشي تصويري تهيه مي کنند. اين گزارش از يک شبکه تلويزيوني پخش مي شود. لوييس علاقه مند به کار تصويربرداري و گزارشگري مي شود و خيلي زود مي فهمد که با تهيه و فروش گزارش از حوادث شهري مي تواند پول خوبي بدست آورد. او براي پول تا جايي پيش مي رود که براي تهيه يک گزارش ويژه و ديدني، بر پايه يک طراحي دقيق، پليس و همکار جوانش را در برابر گلوله تبهکاران قرار مي دهد.
     
در شبگرد، شبکه هاي تلويزيون و لوييس در واقع نمونه اي از کارگزاران امپرياليسم خبري هستند.
    
شبکه هاي تلويزيون و لوييس، براي جلب مخاطب و پول بيشتر، مخاطب را به سمت رويدادهايي مي رانند و عادت مي دهند،که اهميتي در رستگاري دنيوي و ديگرجهاني انسان ندارند. آنها با نمايش گزارشهاي هول انگيز و جذاب، هيجان آفريني مي کنند و اين چنين؛ نيازي اساسي اما سطحي وکاذب براي مخاطب فراهم مي آورند .اين نياز از ژرفايي برخوردار است که مخاطب مجاب و حاضر مي شود روز خود را با تماشاي يکي از بهترين گزارش هاي حادثه اي و جنايي آغاز کند. اين رويکرد و عادت، «ديوغفلت» را روزانه بيدار مي کند؛ غفلت از رويدادها و موضوعها و مفاهيمي که «زندگي ساز»اند و عبور آگاهانه و يا ناآگاهانه از کنار آنها با جوهره و رسالت انساني و الهي در تضاد قرار دارد!
    
انساني که با شوق و سرخوشي تماشاي مصايب و دردسرهاي ديگران را سرگرمي دلپذير و ارضا ميل هيجان خواه خوديافته، چقدر مي تواند جدي و درست به «خود»، «ديگران» و«هستي» فکر کند؟چقدر مي توان به رقت قلبي و حس غمخوارانه او نسبت به انسان اميدوار بود و او را در راه خدمت به همنوع آماده و استوار فرض نمود؟
     
پاسخها روشن است!
    
در شبگرد، لوييس بلوم نيز به رغم زيرکي ها و نکته سنجي هاي ويژه ،خود يک قرباني و بازيگراست. قرباني و بازيگر مسخ شده تطميعات امپرياليسم خبري! نه تنها او، مدير مياني شبکه خريدار گزارش هاي لوييس را هم بايد يک قرباني قابل ترحم به شمارآورد. زيرا «نينا»(با بازي رنه روسو،همسر گيلوري کارگردان فيلم) مجبور است براي فراهم شدن منافع شبکه - مثلادريافت و پخش گزارش هاي جذاب- به خواسته هاي پليد فردي بي ريشه و سطحي مانند لوييس تن بدهد.
    
در معادلات امپرياليسم خبري، عمله ها و پادوها، حکم برده دارند و مجري محض منويات صاحبان قدرت و رسانه اند! آنها به محض رها شدگي از تصلب انديشه و انديشه ورزي و احترام به واقعيت و خضوع در برابر حقيقت، از دايره بردگان حذف مي شوند.
    
تاکيد بر واژه و قيد «برده» در چهارچوب فعاليت رسانه اي را يک بار در سال 1387 مدير هلندي راديو زمانه خطاب به سردبير ايراني اين راديوي سکولار –مهدي جامي - بکار برد و بعد او را اخراج کرد! ...بگذريم!
    
در بخشي از فيلم شبگرد، لوييس و اريک دستيارخامدستش – با بازي تبعه انگليس «ريزاحمد»-به طرف محل وقوع يک حادثه با سرعت در حرکت هستند. مسير پر پيچ است و شايد کنايه از پيچيدگي ها و ناهمواري هاي درک «کارويژه» امپرياليسم خبري دارد. اريک با نگاه به تابلو بزرگ تبليغاتي با لحني معترضانه مي گويد:
    «
آگهي ها به سمتي که خودشون دوست دارن، مردم رو مي برن
    
اين جمله، خلاصه عصيان فيلم نسبت به فضاي عمومي رسانه هاي آمريکاست. رسانه هايي که در دستان شش کلوني بزرگ جهاني از جمله امپراطوري روبرت مرداک صهيونيست موسوم به «News Corporation” به شکل انحصاري اداره مي شوند و نقطه عزيمت آنها تنها «پول و قدرت» است.
    
در ساخته دان گيلوري، پليس حضور منفعلانه اي دارد.کارآگاهان دريافته اند که لوييس اطلاعاتي از عامل ياعاملان يک رويداد جنايت آميز بدست دارد اما او با کتمان اطلاعات، از همکاري با پليس سرباز مي زند.پليس، لوييس را هدف بازجويي قرار مي دهد اما چيزي بدست نمي آورد تا با پيش کشيدن آن محملي قانوني براي دستگيري دست و پا کند! پس در کسوتي ناتوان، اندوه زده و نااميد، مجرم را به حال خود وامي گذارد و نظاره گر قدم زدن هاي لاقيد او در خيابان پرتردد مي شود!
    
در واقع ،«قانون» مانع از طمع ورزي يک مجرم نمي شود بلکه در سايه سار قانون به ظاهر متمدانه و اومانيستي امروز، افراد طماع فربه مي شوند و راه پيشرفت را سرخوشانه طي مي کنند.
    
در سکانس پاياني، تماشاگرغافلگير مي شود.شخصيت اصلي فيلم شرکت خيالي اش را در صحنه واقعيت برپا کرده است. وقتي با واحدهاي سيار شرکت مستندسازي و گزارشگري «لوييس بلوم» روبرو مي شويم و مي بينيم که واحدها، با فرمان صاحب تازه به دوران رسيده خود، همزمان به چند محل حادثه گسيل مي شوند، تنها به يک چيز فکر مي کنيم:
    
در سايه سنگين نظام امپرياليسم رسانه اي، شانه بالاانداختن در برابر تعهد رسانه اي يعني حرفه اي گري! اين همان نقطه اي است که عمله غفلت آفرين را در اوج رسميت يافتن و ساير مواهب گيتيانه سرپا مي کند!شبگرد کار متفاوتي از سينماي آمريکاست! نمي توان گفت اين فيلم بيرون از سايه استيلاي قواعد هاليوودي ساخته شده و به نمايش درآمده است. مسلما هاليوود نه به اين اندازه دموکراسي را مي شناسد و نه تا اين قدر متواضع و قائل به نقد دروني است!شبگرد تنها يک اثر اجتماعي مي نمايدکه ناخودآگاه، تبديل به سندي افشاگرانه شده است!

No comments:

Post a Comment