Wednesday, 24 June 2015

داستان واقعی «یه سیب هزار چرخ می‌خورد تا به زمین برسد» از کجا آمده است؟

آشنایی با ضرب‌المثل‌ها
داستان واقعی «یه سیب هزار چرخ می‌خورد تا به زمین برسد» از کجا آمده است؟  3 تیر-94
این ضرب المثل  سیب هزار چرخ می خورذ تا به زمین برسد .البته گاهی جای سیب ازسنگ استفاده می شود . جالب است که تداعی کننده ی تجربه ی ا نقلاب 57 و آزادی زندانیان سیاسی در دی 57 وسقوط شاه  می باشد . همچنین همسویی با قتل عام جنایت علیه ی بشریت در تابستان 67  دارد . البته  که اوضاع این چنین نخواهد ماند . چون تکرار ودوام تاریخ ادامه دارد. بنابراین  بدون شک تکرار بهمن 57 با شکل وشیوه  ومداری دیگر  به وقوع می پیوندد . ریرا که  بی ر بط  به این ضرب نیست .چون گفته می شود حکومت با کفر می ماند ولی با ظلم هر گز پایدار نیست ..
در عبارت «سنگی که به هوا می‌رود تا بر گردد هزار چرخ می‌خورد» گاهی جای سنگ عبارت سیب را هم به کار می‌برند ولی صحیح آن از نظر ریشه تاریخی همان کلمه سنگ است که گمان می‌رود سیب به علت مدور بودن بعدها جای سنگ را گرفته باشد.در چنین مواقعی که هیچ گونه راه چاره‌ای وجود ندارد به آن شخص مایوس و ناامید از راه دلجویی و تقویت حس اعتماد و اطمینان چنین می‌گویند: «هر گز نا امید مشو. از آینده کسی خبر ندارد که چه نقشی بازی می‌کند کسی چه می‌داند؟ شاید صلاح و مصلحت کار تو در وقوع این حادثه باشد زیرا از قدیم گفته اند: سنگی که به هوا می‌رود تا برگردد هزار چرخ می‌خورد».متوکل عباسی از خلفای سفاک و خونخواری بود که مراتب عناد و دشمنی او نسبت به خاندان بنی هاشم و آل علی(ع) حد و میزانی نداشت و مخصوصا جریان به آب بستن سرزمین کربلا که به دستور متوکل انجام گرفت بر اهل اطلاع پوشیده نیست.باری این مرد شقی، افراد بی‌گناه را به عناوین مختلف و معاذیر غیر موجه به زندان می‌انداخت به طوری که در زمان خلافت او تمام آزاد مردان در قید و زنجیر بودند و کلیه زندانها پر شده بود چون مدتی بدین منوال گذشت و خلیفه از نگهداری زندانیان بی‌گناه خسته شده بود به جای آنکه دستور دهد آن بیچارگان بی‌گناه را آزاد سازد به عادت خبث طینت فرمان داد همه را گردن بزنند.عمله سیاست دست به کار شدند و آن بخت بر گشتگان را به کشتار گاه برده یکی پس از دیگری از دم تیغ می‌گذراندند. در میان زندانیان جوان خوش سیمایی وجود داشت که صباحت و جوانیش دل فرمانده کشتار را به رقت آورده بود.از آن جوان پرسید «کجایی هستی؟» جواب داد «اهل همدانم» سئوال کرد «گناهت چه بود؟»
 قطع شدن یارانه یکی از داروهای بیماری ‌ام اس در خوزستان، برای مبتلایان به این بیماری مشکل آفرین شده است. به گزارش عصر ایران، یکی از بیماران‌ام اس در نامه‌ای نوشت: «تا ماه پیش هزینه آمپول‌های خارجی که از داروخانه هلال احمر استان می‌گرفتم پس از 140 کیلومتر رانندگی خودم را به مرکز استان رسانده تا نامه 50 درصد تخفیف این داروها را از دفتر مدیرکل غذا دارو استان به داروخانه هلال احمر هر ماه می‌گرفتم و داروهایم که 700 هزار تومان بود عملا 350 هزار تومان می‌دادم و داروهایم را می‌گرفتم. امروز اول تیر ماه موقع مراجعه به من گفتند که نامه تخفیف داروهای خاص استان خوزستان قطع شده به دلیل نبود اعتبار و عدم ابلاغ اعتبار از استانداری. به استانداری که مراجعه کردم فرمودند اعتبار هر ماه داروهای بیماران خاص استان 200 میلیون بوده و تاکنون برای سال 94 از تهران تخصیص نرسیده و هرچه تاکنون دادیم از مانده اعتبارات پارسال بوده.» وزیر محترم بهداشت رسیدگی نماید.
استفاده از ادبیات نامناسب توسط برخی مداحان و بحث‌برانگیز شدن این مساله در روزهای اخیر، صدای شخصیت‌های علمی و سیاسی و حتی برخی مداحان را هم در آورده است و آنها هم به هم صنفان خود اعتراض کرده‌اند. به گزارش پایگاه خبری «تیک» (Tik.ir)، حسین هوشیار، یکی از مداحان تهران به «شبکه مجازی آستان» گفته است: رهبری فرموده‌اند مراسم ائمه، محل تسویه حساب سیاسی نشود. براساس همین گزارش، حجت الاسلام والمسلمین اختری رئیس مجمع جهانی اهل بیت(ع) نیز گفت: در مجالس مذهبی، حرکت‌های جناحی انجام نشود. امیر احمدی – از مداحان مسجد ابوذر نیز گفت: با فحاشی وتوهین، نمی‌شود از دین صیانت کرد. همین گزارش می‌افزاید: عباسعلی منصوری آرانی، نماینده کاشان در مجلس شورای اسلامی گفت: آلوده شدن مجالس معنوی به بحث‌های جناحی و سیاسی خطرناک است. همچنین علی اکبر عرب زاده، مداح مسجد امام رضا گفته است: سیاسی بازی مداحان، مردم را از دین زده می‌کند.
پاسخ داد: «نمی دانم» فرمانده کشتار گفت «چون قدرت و جرئت تخلف از اجرای فرمان خلیفه را ندارم و از کشتن تو نمی‌توانم سر پیچی کنم لذا اگر چیز دیگری که انجام و اجابتش برایم مقدور و میسر باشد از من بخواهی با کمال میل اطاعت می‌کنم و مشعوف می‌شوم.» جوان همدانی گفت: «مدتی است چیزی نخوردم. لقمه نانی به من برسان تا صد جوع کنم
به دستور فرمانده کشتار غذای ماکولی آوردند و جوان با نهایت خونسردی و بدون اعتنا به صحنه کشتار شروع به خوردن غذا کرد. فرمانده کشتار را از حال جوان شگفتی و حیرت به دست داد و گفت: «ای جوان از حال و رفتار تو سر در نمی‌آورم. چنان به خوردن مشغول هستی انگار در سفره خانه نشسته‌ای و هیچ حادثه شومی در انتظار تو نیست در حالی که چون چند نفر دیگر کشته شوند نوبت به تو میرسد که در زیر تیغ جلاد دست و پا بزنیجوان همدانی که دست راستش در قدح غذا بود با دست چپ سنگی از زمین برداشت و گفت: «نگاه کن، تا این سنگ به هوابرود و بر گردد هزار چرخ می‌خورد. خدا داناست که در طول مدت این چرخش چه اتفاقی روی خواهد داد.» این بگفت و سنگ را به هوا افکند و لقمه غذا را در دهان گذاشت.از عجایب روزگار آنکه هنوز سنگ به زمین فرود نیامده بود که از دور گرد خاکی بر خاست و سواری در رسیده فریاد بر آورد: « دست نگهدارید. دست نگهدارید. متوکل را کشتند.» با این ترتیب جوان همدانی و بقیه بی‌گناهان از کشته شدن نجات یافتند و عبارت بالا ضرب المثل گردید.

No comments:

Post a Comment